زمزمه های مشرقی



حزن دلتنگی که می بخشد به آوای غروب؟ 
کاین چنین دلگیر و محزون است دنیای غروب
 
می گذارد سر به آرامی به روی دوش دل
 موج اندوهی که برمی خیزد از نای غروب
 
همدلی شبنم و گل، صبحدم زیباست لیک
 دلنشین تر نیست از اندوه دم های غروب
 
گویی از چشم شفق خونابهء غم می چکد
لحظه جان کندن خورشید همپای غروب
 
قصه ها از غُصه گوید بر مزار آفتاب
 لالهء داغی که می روید به صحرای غروب
 
هیچ فریادی رسا در غربت خورشید نیست 
چون سکوت پرشکوه و شرم سیمای غروب
 
چشم "حیران" تا غروب آفتاب زندگی
 تاب دل کندن ندارد از تماشای غروب
 
زنده یاد محمد هراتی

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گیگ فایل badobaroon اموزش مجازی دوره بازرسی جوش سطح 1و2 با مدرک بین المللی فروش انواع کفش هاي زنانه کانال استخدام کاریابی همکارشو سایت خبری بیسکولنز برایم بخند News it works تجربیات من از سریال های کره ای